شب و خوابيدن تنهاي چوپان

پناه از سنگ داري تار چوپان

به روي بستري از خار چوپان

سرت بر بالشي از خار و خاراست

دو چشمت چشمههاي خواب چوپان

به گوشت مي رسد هر دم صدايي

صداي دختران آب چوپان

رفيق کوهي و کوهت رفيق است

چه خواهد کوهسار از يار چوپان ؟

گياهانش همه تلخند و يک روز

کشندت کودکان خار چوپان