یزید كیست و كارنامه او چیست؟
یزید كیست و كارنامه او چیست؟

چهرههایى در تاریخ بشریت ظهور كردهاند كه یك بار دیدن یا شنیدن توصیفى از آنان، براى اطلاع از وقاحت و بىشرمى بىنهایت و شدت مبارزه آنها با حق و حقیقت كه یك انساننما مىتواند داشته باشد، كفایت مىكند.
بىتردید یزید یكى از آن چهرههاست كه به تنهایى مجمع خباثت نسل و رذالت خانوادگى و نشو و نماى خودمحورى و لذتپرستى و كامجویىِ حیوانى را در وجود خود جمع كرده است. نخستین جمله را از عبدالرحمن ابن خلدون مؤلف مقدمه تاریخ معروف مىشنویم. او مىگوید:
«اما درباره امام حسین چه بگویم؛ وقتى كه فسق و انحراف یزید بر همه مردم دورانش آشكار شد، پیروان اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله در كوفه، از حسینبن على درخواست كردند كه به كوفه برود و آنان در قیام علیه یزید یارىاش كنند».(1)
این جمله مختصر مىتواند شخصیت یزید را به تمام معنى آشكار كند، زیرا فساد و تبهكارى و انحراف یك شخصیت تا به حد نهایى نرسد، گفته نمىشود كه اوصاف قبیح مزبور آن شخص براى همه ثابت شده است، زیرا صدها احتمال و تأویل و تفسیر و اغراض شخصى و عمومى، مانع از آن است كه همه مردم در بیش از ده جامعه بزرگ اسلامىِ آن روز، از كوچك و بزرگ و دانا و نادان و خوب و بد ... همه و همه، كثافت و فساد و تبهكارىِ شاخصترین فردشان را بپذیرند.
اگر از این اتفاقنظر جوامعِ عصرِ خود یزید و صاحب نظران قرون و اعصار بعدى بگذریم، توجه شایسته به كردار سه سال و نیمهاش، جاى تردیدى در این حقیقت نمىگذارد كه در صورت موافقت امام حسین علیه السلام با او، نتیجهاى جز امضاى نابودى اسلام و بردگى مردم به بنىامیه در بر نداشت.
كارنامه یزید
اما كارنامه سه سال و نیم یزید:
1- كشتن حسینبن على علیه السلام با هفتاد و یك رادمرد دیگر به وضعى كه تاكنون هیچ مورخى، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بدون لرز و وحشت و ناراحتىِ روحىِ شدید، نتوانسته است پیرامون آن حادثه مطالعهاى كند و چیزى بنویسد.
2- قتل عام اهالى مدینه، كه به قول مورخان درباره جلادان خون آشام مغول آمدند و كشتند و تارومار كردند و سوزاندند و رفتند با این تفاوت كه در هیچ تاریخى دیده نشده است كه چنگیز و هلاكو و آباقاخان به فرماندهان خود دستور بدهند كه كسانى را كه از لبه شمشیر شما سالم ماندند، دور خود جمع كنید و از یكایك آنان براى برده شدن به من بیعت بگیرید. این دستور را یزید ضد بشر صادر كرده است.
دستور یزید به جلادش مسلمبن عقبه چنین بود كه اگر كسى از اهل مدینه زنده بماند، باید براى بردگىِ محض با من (یزید) بیعت كند و اگر كسى از پذیرش بردگى امتناع ورزید، گردنش از بدنش جدا شود.(2)
3- سوزاندن بیتالله الحرام و كشتار اهل مكه.
این بود كارنامه سه سال و نیم یزید.
معاویه پسرش یزید را بر جاى خود نصب كرد و براى رویارویىِ بىپرده با شخصیتى كه براى خود ساخته بود، به زیر خاك رفت.
بار دیگر تاریخ بشرى، شخصیتى تبلور یافته از سرگذشتى را كه از نظر اهداف و آرمانهاى اعلاى انسانى اسلامى غیر قابل توجیه بود، راهىِ زیر خاك تیره نمود. ولى همانگونه كه خاك تیره، به جهت جانشین ساختن فرزندش یزید كه ادامه وجود او بود، نتوانست آن چهره شناخته شده را مخفى نماید، همچنان یاوه گویىهاى چاپلوسانِ متملق نیز نتوانست صورت واقعى او را از دلها بزداید و از تاریخ محو سازد.
آن چه كه در آثار نقل شده از آن روزگار دیده مىشود، بیش از این نیست كه معاویه، زمینه تحمیل سلطهگرى یزید را بر بعضى از مردم به وسیله شمشیر و یا سفرههاى رنگین آماده كرده بود، ولى هیچ تاریخ مستندى نگفته است كه مردم - عموما از طبقه معمولى گرفته تا شخصیتهاى برجسته - با كمال رضایت با یزید بیعت نموده و او را كه فردى پستتر از او در میانشان نبود، براى زمامدارى برگزیده باشند. آرى، در آن هنگام كه قدرت نامشروع، با ناآگاهى اكثریت مردم، با تلقینپذیرى عامیان و ناتوانى و زبونى و مصلحت اندیشىِ عدهاى كه استعدادِ اصلاحِ مدیریتِ جامعه را دارند، دست به دست هم داد، فرزندى به نام یزیدبن معاویه مىزاید كه دستور كشتن مردى به نام حسینبن على علیه السلام را صادر مىكند كه جلوهگاه اعلاى همه ارزشهاى والاى انسانى - الهى است.
پی نوشت:
1) مقدمه تاریخ، ابن خلدون، ص 216.
2) تاریخ یعقوبى، ج 2، صص 250 و 251.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان